به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ ۱۲ سال از غروب قیصر همیشه آفتابی شعر فارسی میگذرد؛ شاعری که از روزهای قبل از انقلاب در کنار مردم بود و در هشتم آبان ماه سال ۱۳۸۶ راهی منزل ابدی شد. امسال به مناسبت سالمرگ قیصر امینپور به سراغ سه تن از شاگردان او در دانشگاه تهران رفتیم، شاگردانی که امروز هر کدام به شاعری شناخته شده تبدیل شدهاند و با کسب مدارج علمی در دانشگاههای کشور مشغول به تدریس هستند. از آنها خواستیم تا به بیان حالهوای کلاسهای قیصر در دانشگاه تهران بپردازند.
مهدی فیروزیان یکی از این دانشجویان او که تاکنون دو کتاب پژوهشی نیز درباره شعرهای قیصر امینپور منتشر کرده، با اشاره به نخستین برخوردش با قیصر امینپور و تصویری که در نخستین برخورد برای او ایجاد شده است، میگوید: به دلیل آنکه قیصر امینپور شاعر و اهل ذوق بود، پیوند میان هنر و دانش را به خوبی درک کرده بود. این نکته بسیار مهمی است که بسیاری از مدرسان ادبیات از آن غافل هستند. اگر شما با دانشجویان ادبیات هم صحبت کنید، متوجه میشوید که این موضوعی است که مورد اعتراض این افراد است و خیلی از آنها میگویند که آن انتظاری را که از دانشگاه داشتند، برآورده نشده است. این افراد علاقه دارند که وارد یک فضای هنری شوند؛ اما یکباره با فضای خشک آکادمیک روبهرو میشوند و این توی ذوق دانشجو میزند. ویژگی مهم کلاسهای قیص امینپور که در نخستین جلسه نظر من را جلب کرد، این بود که چون خودش اهل ذوق و آفرینشهای هنری بود، در کلاسهای درس هم این نکته را مد نظر قرار میداد. کلاس با وجود المانهای آکادمیک، از مطالب ذوقی و برداشتهای شاعرانه و نگرش هنری به متن دور نبود.
وی ادامه میدهد: برخورد قیصر امینپور با متن بهخصوص متون معاصر با دیگران متفاوت بود؛ چراکه خودش در متن بود و جزو یکی از شاعران مهم بعد از انقلاب محسوب میشد. بنابراین نگاه وی به جای بیرون از درون بود. پایاننامه او هم درباره این موضوع بود و به سنت و نوآوری در شعر پرداخت. او همیشه مطالب جذاب برای بیان داشت و همین موضوع کلاسهای او را برای ما به روزهای خوب دانشگاه تبدیل کرده بود.
این پژوهشگر ادبیات معتقد است که ویژگیهای فردی قیصر نیز در جلب توجه کلاسهای او تاثیرگذار بوده است. وی در این رابطه میگوید: علاوه بر دو ویژگی بالا که قیصر امینپور را از سایر مدرسین متمایز میکرد، باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که ویژگیهای شخصی انسانها نیز روی فعالیت و کار آنها خیلی تاثیرگذار است. بعضیها هستند که شاید از نظر علمی تفاوت محسوسی با همکاران خود نداشته باشند؛ اما ویژگیهای فردیای دارند که باعث میشود حرفی که آنها میزنند یا برخودشان برای افراد جذاب باشد. شاید بیربط باشد اما واقعا صدای قیصر امینپور و خوانش اشعار او روی دانشجویان تاثیر میگذاشت و اثرگذاری آن خیلی بیشتر از زمانی بود که آن متن را شخص دیگری میخواند. صدای قیصر تونالیتهای داشت که به آدم آرامش میداد.
وی ادامه میدهد: از دیگر ویژگیهای فردی قیصر امینپور خط زیبای او بود. همه ما میدانیم که قیصر خطاط بود و از نوجوانی خطاطی میکرد و همین موضوع هم تاثیرگذار بود؛ چراکه خط خوب یکی از ویژگیهای استاد خوب است که خود من از آن محروم هستم. خط قیصر امینپور به قدری خوب بود که وقتی مطلبی را روی تخته مینوشت، دانشجویان علاقه داشتند که چند بار از روی آن بخوانند.
این مدرس دانشگاه با اشاره به فضای کلاس قیصر امینپور اظهار کرد: فضای کلاسهای او خشک نبود و او از اول تا آخر کلاس تنها به بیان مطالب آکادمیک نمیپرداخت. در بین درس مثالهایی میزد که گاه ساخته خودش بود. همه ما میدانیم که در مباحث ادبی نیازمند مثالهای نظم و نثر هستیم و این مثالهای نظم را گاهی خود قیصر امینپور سر کلاس میساخت و بداهه میگفت و به این شکل ما با کاربرد ادبیات در زندگی به خوبی آشنا میشدیم.
فیروزیان درباره روحیه شوخطبعی قیصر امینپور نیز میگوید: شوخی در کلاس بود؛ اما به حد و به این شکل نبود که از چهارچوبها خارج شود. در کلام هم تناسبهای آوایی به کار میبرد که خیلی اثرگذار بود و همه اینها دست در دست هم میداد تا کلاس وی جذاب باشد. قیصر امینپور گاهی سر کلاس درس مهمان میآورد. این اتفاق زمانی رخ میداد که او میخواست درباره موضوعی صحبت کند، اما فرد صاحبنظرتری را میشناخت. بنابراین آن فرد صاحبنظر را به عنوان مهمان به کلاس میآورد تا درباره آن موضوع برای دانشجویان صحبت کند. برای مثال به خاطر دارم که چند بار دکتر مسعود جعفری به عنوان مهمان در کلاس ما حاضر شد و درباره موضوعات مختلف برای دانشجویان صحبت کرد. این دعوت کردن از مهمانان نیز باعث میشد که کلاس خشکی سایر کلاسها را نداشته باشد. البته که کلاس او هیچ وقت خشک و یکنواخت نبود اما همین کارها کمک میکرد که کلاس جذابتر شود.
فیروزیان در پاسخ به این پرسش که آیا قیصر در ساعت تدریس به تبلیغ یا بیان تفکرات ایدئولوژیک خود هم میپرداخت میگوید: اگر ما کمی سواد ادبی داشته باشیم، میدانیم که اکثر شاعران مطرح ما در طول تاریخ شاعران حکومتی و درباری بودهاند؛ بنابراین شاعر حکومتی بودن به خودی خود عیب و ایراد نیست. البته قیصر هیچ وقت شاعر حکومتی نبود. این حرف بسیار بیربطی است که ما فردی را که در سال ۵۷ از انقلاب حمایت کرده، حکومتی بدانیم؛ چراکه در آن زمان اصلا حکومتی شکل نگرفته بود و او هم طرفدار جنبش مردمی بود و نشانه مردمی بودن آن حرکت هم انقلابی بود که به دست مردم انجام شد. قیصر به دلیل آنکه مردمی بود از انقلاب حمایت میکرد. در آن سالها بخش قابل توجهی از مردم طرفدار انقلاب بودند و این چیزی نیست که از کسی پنهان باشد. بنابراین در آن سالها ویژگی مردمی بودن، حمایت از انقلاب بود. از طرف دیگر همه میدانیم که وقتی نوبت به رقابت بر سر گرفتن مقام و سمت شد، قیصر خودش را کنار کشید.
وی ادامه میدهد: من خودم شاهد بودم که وقتی وی را برای جشنواره و جایزهای دعوت میکردند، او میگفت که اگر سکه، پول و هدیهای در کار نیست به آن جشنواره یا جایزه میآیم و از آنجا که در هر جشنوارهای سکه و پول بود به آنجا نمیرفت. بشینید بررسی کنید و بگویید که قیصر در کدام جایزه شرکت کرد یا از چه نهاد و سازمانی پول و سکه گرفت. این موضوعی نیست که بشود کتمان کرد و به سادگی میتوان به آن پی برد.
کلاس درس قیصر هیچگاه بیان کننده دیدگاههای ایدئولوژیک او نبود و هیچگاه در هیچ زمینهای او مسائل علمی را با مسائل ایدئولوژیک قاطی نمیکرد. کلاس او جنبه ایدئولوژیک نداشت. حتا نسبت به چیزهایی که ما نسبت به آن موضوع خاص و مشخصی نداشتیم. یعنی درباره شعر قرن ششم هم که حرف میزد، آن موضع ایدئولوژیک را از دیدگاه شاعر تبیین میکرد؛ اما وارد این نمیشد که ببینیم این خوب است یا بد؛ پس تبلیغش کنیم یا نکنیم. حتی اگر این کار را میکرد ایرادی به وی وارد نبود؛ اما این کار را نمیکرد.
این مدرس دانشگاه با اشاره به نگاه قیصر امینپور به ادبیات معاصر میگوید: اصولا ما در دانشگاهها دو رویکرد به ادبیات معاصر داریم که در تقابل با هم قرار میگیرند. متاسفانه هر دو رویکرد هم غلط است. یک رویکرد متعصبانه و کاملا با دید مطلقگرایانه به ادبیات کهن نگاه میکند و فکر میکند که تمام چیزی که ما داریم در ادبیات کهن خلاصه شده است و ادبیات معاصر اصلا ارزش ندارد. نگاه دیگر نیز در تقابل با نگاه اول شکل گرفته است و میگوید که اصلا ادبیات کهن را بریز دور و به ادبیات معاصر نگاه کن؛ چراکه ما در دنیای معاصر زندگی میکنیم و کاری به گذشته نداریم. این نمونه بارز افراط و تفریط است. چیزی که قیصر را متمایز از این دو جبهه میکرد این بود که وی ضمن آنکه از ارزش ریشهها و ادبیات کهن آگاه بود و به آنها تاکید میورزید؛ از ادبیات معاصر و حرف روز هم غافل نبود. یکی از دغدغههای مهم او این بود که ما چطور میتوانیم سنت و ادبیات مدرن را با هم آشتی دهیم و پایاننامه او هم درباره این موضوع بود که ما چه کار کنیم تا هم نوآوری را داشته باشیم و هم سنت را حفظ کنیم. عقیده او این بود که اگر ما درختی هستیم که میخواهیم شاخههایمان را رو به آسمان بگسترانیم، بینیاز به ریشههای خود نیستیم. این سازگاری بین سنت و مدرنیته را ما در شعر قیصر هم میبینیم که حد وسطی دارد که آن را دلپذیر میکند.
وحید عیدگاه نیز یکی دیگر از آن شاعرانی است که در دوران تحصیل، سابقه نشستن به عنوان دانشجو را سر کلاسهای قیصر امینپور دارد. او با اشاره به خاطرات آن سالها میگوید: چیزی که در مواجهه با قیصر امینپور برای من جالب بود، برخورد او با دانشجویان بود. او تلاش میکرد تا به هر نحوی دل دانشجو را بهدست بیاورد. با اینکه خیلی از افراد حاضر در کلاس را نمیشناخت اما مدلی برخورد میکردند که انگار چند سال است که هرکدام از بچهها را میشناسد. به دلیل آنکه قیصر شخصیت معروفی بود تلاش میکرد تا با این برخورد کسی نرنجد و فکر نکند که نسبت به او بیاعتنایی میشود. مثلا گاهی در موقع راه رفتن یک دانشجو تازه واردی را میدید، به یکباره میایستاد و با او سلام و احوالپرسی میکرد و یکی جوری با آن دانشجو برخورد داشت که انگار چندین سال است که او را میشناسد.
وی ادامه میدهد: قیصر امینپور دقت ویژهای روی تناسب واژگان به خرج میداد و این را در گفتوگوهای او میدیدیم. یادم هست که سر کلاس فردی به او زنگ زد و وی تلفن را جواب داد و گفت: «شما باید زنگ بزنید نه من» بعد ما متوجه نشدیم که منظور او چی بود و چرا اینگونه جواب داد. بعد خودش گفت که «فردی به نام آهنی به من زنگ زد و گفت که چرا به من زنگ نزدی و من به او گفتم که شما آهنی هستی و شما باید زنگ بزنید.» این خاطره را تعریف کردم تا بگویم که شوخطبعیهای او در کلاس نیز همراه با تناسب بود. بعضیها میگویند این تناسبها نثر علمی را خراب کرده است، اما من موافق چنین نظراتی نیستم. وی بدون آنکه خدشهای به مطلبش وارد شود در کتاب «سنت و نوآوری در شعر معاصر» بارها از این تناسبها در شعر معاصر استفاده کرده و به مطلبش هم آسیب نرسیده است.
این شاعر و مدرس دانشگاه در توضیح میزان سختگیری قیصر امینپور در نمره دادن گفت: من یک کلاس عروض و قافیه با او داشتم و به نظرم مهربان بود و استاد سختگیری نبود. من و چند نفر از دوستانم نمره ۲۰ از او گرفتیم و حال نمیدانم که خوب امتحان دادیم یا او خوب نمره داد. یکی از چیزهایی که میتوان از قیصر امینپور یاد گرفت این است که او خیلی زندگیاش را وقف هیاهوهای بیرون نکرد و تنها به کار خودش پرداخت. من فکر میکنم که اگر هر کدام از ما تنها همین ویژگی قیصر را رعایت کنیم، اتفاقات بهتری برای ادبیات و خودمان رخ میدهد.
رضا زنگنه آخرین دانشجوی او بود که به سراغش رفتیم؛ شاگردی که این روزها مثل دو نفر قبل مشغول تدریس به علاقهمندان ادبیات است. او میگوید که خیلی از هنرمندان از دور و به واسطه هنرشان چهره زیبایی دارند و از نزدیک ذهنیت ما را به هم میزنند. او این موضوع را مطرح کرد و به سالها قبل و کلاس درس قیصر امینپور در دانشگاه تهران رفت و گفت: خیلی از هنرمندان و شاعران معاصر هستند که وقتی آدم آنها را از نزدیک میبیند، متوجه میشود که زندگی آنها با آثارشان خیلی متفاوت است و معمولا با فهمیدن این موضوع توی ذوق آدم میخورد. قیصر امینپور خلاف این اتفاق بود و وقتی که ما در دانشگاه و سر کلاس او را دیدیم متوجه شدیم که آن صافی و زلالی که در آثارش میدیدیم، خیلی شبیه رفتارش است؛ هرچند که او سر کلاس درس چندان به شاعر بودن خود اشاره نمیکرد و به آثارش ارجاع نمیداد. این برای ما خیلی جالب و بارز بود. همیشه وقتی با او مواجه میشدم حس میکردم که با یک شخصیت عمیق و بدون اغراق و معنوی روبهرو هستم. برخورد او به نوعی بود که اگر کسی نام او را نمیشناخت و از او اطلاعاتی نداشت، فکر نمیکرد که او یک شاعر مطرح است.
وی ادامه میدهد: کلاس قیصر امینپور بسیار مفید بود اما چیزی که برای ما اهمیت داشت این بود که لحظهلحظه حضور نزد او برای ما ارزشمند بود و ما در کنار ادبیات میتوانستیم از او درس زندگی بیاموزیم. او در آن زمان رویکرد خلاقی در کلاسهایش داشت که در کلاسهای دیگر کمیاب بود. کتابهای علمی و مقالات قیصر امینپور بسیار قابل اهمیت و مهم است؛ اما خودش کمتر در کلاس درس به آنها ارجاع میداد و این برای ما جالب بود که مثل بسیاری از افراد تاکیدی روی تهیه کتاب خودش ندارد.
به نظر من جا دارد که روی آثار آکادمیک و پژوهشی او تاکید شود و روی آنها مطالعه شود و کارشناسان به بررسی آن آثار بپردازند. درست است که قیصر شاعر بزرگی بود اما به واسطه آن در دانشگاه حضور نداشت و واقعا جزو استادانی بود که حرفهای زیادی برای گفتن داشت. او در سالهای آخر با اینکه دچار بیماری بود اما سعی میکرد که هرطور شده خودش را به کلاس برساند و در دانشگاه حاضر باشد و این مسئولیت ما را در آن سالها سختتر میکرد.
این شاعر با اشاره به نگاه قیصر امینپور به ادبیات معاصر گفت: ما یا به شکل افراطی به ادبیات معاصر میپردازیم یا خیلی از آن دور هستیم. او موضع متعادلی داشت. نه از کسی قهرمانسازی میکرد و نه با عینک بدبینی به وقایع مینگریست. قیصر تحلیل عمیقی از شعر و ادبیات داشت و تاکید میکرد که ما باید هر شاعری را باتوجه به دوره زیستش بشناسیم. یادم هست که یک بار به مقایسه رهی معیری و نسیم شمال پرداخت و گفت که اگر ما امروز معیری را بیشتر میخوانیم به این معنا نیست که کار نسیم شمال ارزشی ندارد و باید این را بدانیم که او نقش مهم خودش را ایفا کرده است.
وی افزود: او از سر تواضع کمتر از دوستان خودش مثل سیدحسن حسینی و سلمان صحبت میکرد. یادم هست که سخنرانی بسیار درخشانی درباره سلمان هراتی در دانشگاه انجام داد و به این شکل همه را متوجه این نکته کرد که اگر از دوستانش زیاد صحبت نمیکند به دلیل تواضع است؛ اگر نه درک و تحلیل بسیار عمیقی از آنها دارد.
زنگنه در پایان صحبتهای خود گفت: قیصر امینپور هیچگاه افق دید علمی و فرهنگی را با افق دید سیاسی قاطی نکرد. نکتهای که امروز مفقود است و به آن چندان توجه نمیشود. ظلمی که به قیصر شد این بود که بعد از فوت وی دعواها و حواشی بدی ایجاد شد. در صورتی که همه ما میدانیم که خود او به چنین اتفاقاتی تن نمیداد و فهمیده بود که مسائل زماندار و تاریخ انقضادار سیاسی و فرد و حزبی را باید کنار گذاشت. در پایان باید بگویم که به نظر من زمان تعریف و تمجید از قیصر امینپور تمام شده است و الان باید با یک نگاه تحلیلی به قیصر بپردازیم.
نظر شما